داستان حضرت آدم در قرآن مواردی چون مقام خلیفة اللهی حضرت آدم و گفتوگوی خداوند با ملائکه و تعلیم اسما و دستور سجده و سجده فرشتگان و تمرد شیطان و ورود آدم به بهشت و فریبکاری شیطان و خروج آدم از بهشت را شامل میشود . آیا چنین واقعهای حقیقتا اتفاق افتاده استیا این داستان رمزی و تمثیلی و نمادی از حقیقتی متعالی است که به زبانی زیبا و قابل فهم برای انسانها بیان شده است؟ چنان که مثلا در داستانی عرفانی چون داستان مولوی و عطار میبینیم . این داستانها حقیقت ندارند; اما مخاطب را به حقایق زیبای عرفان و اخلاقی رهنمون میشوند .
مهناز رسولی، جامعهشناسی
در پاسخ به این پرسش باید چند مطلب را یاد آورد شد:
1 . قرآن کتاب هدایت است و قصههای آن نیز یکی از راههای هدایتبشر به راه مستقیم شمرده میشود .
2 . قرآن کلام خدا است که حق مطلق است و هیچ گونه باطلی در آن راه ندارد . الفاظ قرآن برای بیان معارف الاهی است و در سطح فهم عامه مردم نازل شده است .
3 . کلام الاهی با کلام بشر تفاوت جوهری دارد . انسانها گاهی ناگزیرند، برای بیان معارف متعالی، حق را با امور خیالی و غیر واقعی بیامیزند و مطلب درستخود را در قالب داستانهای رمزی و کنایهای القا کنند و این به دلیل محدودیت ذاتی انسان است; اما خداوند متعال حق مطلق است، کلامش نیز حق مطلق است و هیچ گونه باطل و امر غیر واقعی، حتی در قالب داستان، در آن راه ندارد .
با توجه به این مقدمه، روشن میشود تمام قصههای قرآن، از جمله قصه آفرینش حضرت آدم، از نوع حقایق هستند; اگر چه در قالب داستان و تمثیل بیان شده باشند . زیرا قرآن کتاب هدایت و از سوی حق مطلق است و امکان ندارد قصههای ساختگی را برای هدایتبیان کند . اصولا خداوند متعال به این کار نیاز ندارد . البته قصه یکی از راههای هدایت و تفهیم مطلب است و عرفای بزرگ ما نیز از داستان به بهترین وجه برای بیان مقصود خود استفاده کردهاند . در داستانهای بشری تخیل و رمز و حتی تحریف امور واقعی (ساختگی بودن) اشکال ندارد; اما قرآن کتاب تاریخ و داستان نیست . در آن جز حق چیزی یافت نمیشود و حق را با امور خیالی و ساختگی و غیر واقعی تلفیق نمیکند; زیرا در این صورت حق نخواهد بود .
گذشته از این، قرآن حجت الاهی است; هر چه در آن است، حجت است و سخن باطل و خیال بیهوده در آن راه ندارد . «انه لقول فصل × و ما هو بالهزل» ; قرآن کلامی است که حق را از باطل جدا میکند و هرگز شوخی نیست . (1) زیرا سخنان غیر واقعی و خیالی با حجتبودن کتاب خدا منافات دارد . از این رو، در کلام خداوند و روش ارائه آن غیر حق راه ندارد .
پس روشن شد قرآن کتاب هدایت است نه کتاب داستان; و تمام قصههای قرآن نیز با هدف هدایت نازل شدهاند، بنابراین، بسیاری از جنبههای تاریخی و داستانی را کنار میگذارد و فقط آنچه را برای هدایتسودمند است، بیان میفرماید . (2) در ماجرای حضرت آدم نیز همه جزئیات ذکر شده در آیات قرآن اتفاق افتاده است . البته درباره این داستان باید به چند نکته توجه کرد:
1 . داستان حضرت آدم و مقام خلیفة اللهی حقیقتا رخ داده است; اما قضیه شخصی نیست که تنها حضرت آدم را شامل شود و انسانهای کامل دیگر را شامل نشود; به عبارت دیگر، این داستان در حدوث شخصی است اما در بقا نوعی . مقام خلیفة اللهی و تعلیم اسما و سجده ملائکه در حقیقتبه مقام انسانیت اشاره دارد که حضرت آدم مظهر آن بود; یعنی این مقام شایسته انسان کامل است . انسان کامل متعلم به اسما شده و معلم ملائکه است و آنها برای انسان کامل سجده میکنند . در این داستان حضرت آدم - سلام الله علیه - نمونه و عصاره مقام انسانیت و الگوی انسان کامل است . فرشتگان برای یک شخص سجده نکردند، بلکه برای مقام انسانیت و انسان کامل که چکیده آفرینش است، خضوع و خشوع نمودند . دلیل آن نیز آیه 30 سوره بقره و 11 سوره اعراف است که نشان میدهد مقام انسانیت مراد است و حضرت آدم نخستین کسی است که به این مقام دستیافت . (3) یکی از جهات هدایتی این داستان همین نکته است . بشر میتواند به مقامی برسد که مستقیما از جانب حق تعالی علم بیاموزد (علم لدنی) و فرشتگان الاهی در برابرش خاشع شوند .
2 . کلمات قرآن به طور عموم و الفاظ داستان حضرت آدم علیه السلام نیز بر معانی انطباق کامل دارند . این الفاظ در سطح عامه مردم نازل شده است . اکثریت مردم در سطح محسوسات و طبیعیات پرواز میکنند و معانی بلند و معارف والای معنوی را کمتر درمییابند; یعنی آنها را باید با استفاده از همان الفاظ مانوس خودشان بالا برد و آنها نیز معانی بلند را در قالب جسمانیت و طبیعت ادراک میکنند; به عبارت دیگر، الفاظ برای ذات معانی وضع میشوند و به ویژگیهای معانی کار ندارند; مثلا واژه «چراغ» برای وسیله روشنایی وضع شده است . روزگاری مصداق آن چراغها روغنی بود، زمانی چراغهای نفتسوز و امروزه چراغها و لامپهای برقی . پس الفاظی که در قرآن آمده است، در معانی حقیقی آن استعمال میشوند; واژه سجده نیز در معنای هایتخشوع و خضوع وضع شده است . (4)
یکی از مصادیق سجده به خاک افتادن و پیشانی بر خاک گذاشتن است; اما در فرشتگان که زمینی و مادی نیستند، چنین عملی لازم نیست . منظور از امر به سجده امر به نهایتخضوع و خضوع در برابر مقام انسانیت است; البته روش و طریقه آن بر ما معلوم نیست و بهتر استبگوییم ما آن را درک نمیکنیم; زیرا ما انسانها در بند مادیات محصور هستیم . ما به طور معمول هر واژهای را با معانیای که در زندگی روز مره با آنها سر و کار داریم، میسنجیم و چون بیشتر معلومات ما حسی است، مسائل ما فوق محسوسات را نیز به این طریق ارزیابی میکنیم . قرآن که کتاب هدایت تمام مردم در تمام مکانها و زمانها است و به یک صنف و گروه خاص تعلق ندارد، از زبان قابل فهم برای تمام مردم استفاده میکند; اما اصل معرفتحقیقی است و گفتار آن نیز حقیقی است که به زبان عامه مردم بیان شده است . در فهم قرآن و داستانهای آن باید توجه داشت انسان، با توجه به درک و سابقه ذهنیاش از الفاظ، در آنها دخل و تصرف میکند; اما نباید به ظاهر الفاظ اکتفا کرد . مراد حق تعالی ظاهر الفاظ نیست . الفاظ قرآن به معارف بلند الاهی رهنمون میشوند که فوق امور محسوس ما است . البته در این جهت هم باید نهایت دقت را به کار برد . این کار باید بر اساس ملاکهایی که خود قرآن ارائه فرموده انجام گیرد تا خدای ناکرده در دام تفسیر به رای گرفتار نشویم . (5)
3 . ملاک معنای حقیقی این است که اثر مطلوب از موضوع له (آنچه لفظ برای آن وضع شده) بدون تغییری در آن آشکار باشد; اگر چه کمیت و کیفیت آن تغییر کند; چنان که در مثال چراغ روشن شد . معنای قول نیز تفهیم و تفهم است که در انسانها با استفاده از اصوات وضع شده و معنادار انجام میشود; اما موجودات مجرد به استفاده از این ابزار خاص نیاز ندارند . سخن گفتن به طریق انسانی یکی از مصادیق شیوههای تفهیم و تفهم است و در معنای حقیقی آن دخالت ندارد .
بنابراین، گفتوگوی حق سبحانه با ملائکه در آن صحنه حقیقتا اتفاق افتاده است; اما نه به روش سخن گفتن ما انسانها و از طریق ایجاد لفظ و صوت و شنیدن تا اشکال شود در این صورت برای گفتوگو به زبان و گوش نیاز است و این با تجرد فرشتگان سازگار نیست . در آن صحنه امر حقیقی اتفاق افتاده و آثار حقیقی تفهیم و تفهم بروز کرده است . از این رو، با الفاظی چون «قلنا» ، «اذ قال» «قالوا» از آن یاد شده است و تمام این الفاظ در معنای حقیقی خود استعمال گردیدهاند .
جریان تعلیم اسما و دیگر امور این داستان نیز دقیقا به همین معنا است و برای دوری از اطاله کلام به تک تک آنها اشاره نمیشود .
بنابراین، تمام اخبار و قصههای قرآن، اگر چه در سطح حواس مردم بیان شدهاند، اموری حقیقیاند و هیچ گونه مجازی در آنها نیست; زیرا کلام خدا نشان دهنده امر حقیقی است . در تفکر فلسفی و دینی غرب از زبان سمبلیک و نمادین سخن به میان آمده است و در این جهت تحقیقات گستردهای کردهاند . آن بخش از این مطالب که به کتاب مقدس مسیحیان باز میگردد، در واقع توجیه سخنان خلاف واقعی است که متاسفانه، به دلیل تحریفات گسترده، در آن کتاب بسیار دیده میشود . سخنان آنان هیچ ربطی به قرآن و زبان قرآن ندارد . زبان قرآن زبان حقیقت است، به ذات معانی اشاره دارد و داستانهای آن نیز حقایقی است که اتفاق افتاده و به بهترین روش بر قلب پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نازل گردیده است . ما نباید اصطلاحاتی که در دنیای غرب، با توجه به پیشینه فرهنگی و دینی و تاریخی خاص آن دیار استفاده میشود; درباره قرآن و معارف بلند الاهی و دینی اسلام به کار بریم . در غرب، مخصوصا از قرن هجدهم به بعد، مسیحیت از تمام صحنهها عقب رانده شد; کتاب مقدس اهمیتخود را از دست داد و مورد نقدهای جدی فلسفه و علم جدید قرار گرفت . این امر متالهین مسیحی را به چاره اندیشی فرا خواند .
نظریات متفاوت و بعضا متناقضی که همگی برای ترمیم جنبههای غیر عقلانی مسیحیت و کتاب تحریف شده آن پدید آمدند، رهاورد آن چارهاندیشیها است . نظریه زبان سمبلیک و مجازی نیز یکی از این نظریهها است که متاسفانه برخی، بدون توجه به پیشینه تاریخی و فرهنگی و دینی اش، درباره قرآن به کار میبرند .
1 . طارق (86): 13- 14 .
2 . المیزان: ج 7، ص 171- 174 .
3 . تفسیر موضوعی قرآن کریم، سیره پیامبران در قرآن، آیت الله جوادی آملی، اسراء، ص 203- 208 .
4 . التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، استاد حسن مصطفوی، ج 6، ص 50- 51 .
5 . تفسیر المیزان، ج 3، ص 63- 65 و 80- 82 .(ذیل آیه هفتم سوره آل عمران)